این نوک پستان روستایی راه خود را در اطراف گل میخ های اصیل می شناسد. وقتی آب شلنگ زد، نیتش مثل چشمانش روشن بود. تنها چیزی که در ذهن داشت شلاق زدن بود. کارمند کشاورز یک مرد ساده است. او موافقت کرد که فوراً لکه مرطوب او را غوطه ور کند. خب، عوضی مو قرمز به چیزی که می خواست رسید - یک وعده شیر بخار پز در صبح او را خوشحال کرد. فقط چنین آرزوهای صادقانه ای مبارک!
سبزه میداند چگونه راه خود را طی کند، اما تاریخ در مورد اینکه آیا او در نهایت اعتبار را به دست آورد یا نه، ساکت است. بله، و من می ترسم که برای مدیر آخرین روز کار نیز نباشد. ماجرا حل نشده است و می ترسم آخرین روز کار مدیر هم باشد.