ابتدا فکر می کردم که پدربزرگ در پایان آن خواهد مرد، اما برعکس شد: او دختر بیچاره را لعنت کرد و یک سطل اسپرم را نیز در بیدمشک ریخت. البته تقریباً تمام کارهایی که دختر به تنهایی انجام می داد، اما پدربزرگ نیز در بالای آن قرار داشت: در آن سن، بسیاری از آنها اصلاً نمی توانند کار سختی را تحمل کنند. دختر به طرز شگفت انگیزی می مکد: بدون مشکل کل خروس را می بلعد، من خودم او را لعنت می کردم!
پدر بالغ دخترش را سکسی، آرام و بعد از حمام دید. او تصمیم گرفت در حالی که زانو زده بود به او یک بالش بزند و سپس به سمت تخت رفت تا نوازش های دهان را در حالت های مختلف ادامه دهد.