او مرد متواضعی بود و خواهرش او را گرفت و فاسدش کرد و مجبورش کرد او را لیس بزند و در عوض حتی دیک او را در دهانش نگرفت و فقط او را خودارضایی کرد و او به وفور تمام شد. اما تقدیر او تحریک کننده است. بنابراین او فقط از اسباب بازی بیرون زد. چه خوب که آن را در دهان برادرش نگذاشت، وگرنه او ابتدا متوجه نمی شد. اما من فکر می کنم که او تمام موقعیت ها را به او یاد می دهد و او تبدیل به یک کونیلینگوس حرفه ای می شود.
و اینکه چرا دوست دختر اینقدر روشن بود - او برادر ناتنی او بود، نه خودش. و چه کسی خواهرش، عموی یک غریبه را آموزش می دهد؟ نه، فقط مال خودت باید به بیدمشکش اعتماد کرد.